سفیر عشق

{ قمبوان ، اصفهان ، ایران }

سفیر عشق

{ قمبوان ، اصفهان ، ایران }

دوستی ، تا ندارد

با یک شکلات شروع شد.من یک شکلات گذاشتم توی دستش.او هم یک شکلات گذاشت توی دستم.من بچه بودم،او هم بچه بود.سرم را بالا کردم،سرش را بالا کرد.دید که مرا می شناسد.خندیدم،گفت:دوستیم؟گفتم:«دوست دوست»

گفت «تا کجا؟» گفتم:«دوستی که تا ندارد.»گفت:«تا مرگ خوبه»خندیدم و گفتم:«من که گفتم ،تا ندارد»گفت:«باشد تا پس از مرگ»گفتم:«نه نه تا ندارد»گفت:«قبول تا آنجا که همه دوباره زنده می شوند،تا بهشت تا جهنم تا هر جا که باشد من و تو با هم دوستیم»خندیدم گفتم:تو برایش تا هر کجا که دلت می خواهد،یک تا بگذار.اما من اصلا تا نمی گذارم.

نگاهم کرد،او میخواست حتما دوستی ما تا داشته باشد.دوستی بدون تا را نمی فهمد. 

 

ادامه مطلب ...

دوست دارم

دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج!!

دستانم تشنه ی دستان توست شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت. 

می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم. 

چه زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن وبه پای تو سوختن وچه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن وبه عشق ودنیای تو نرسیدن ای کاش میدانستی بدون تو وبه دور از دستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست. 

ادامه متن در ادامه مطلب... 

 

 

ادامه مطلب ...